گلبنلغتنامه دهخداگلبن . [ گ ُ ب ُ ] (اِ مرکب ) (از: گل + بن ) کردی گول بون (گل سرخ ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). درخت گل سرخ . (غیاث ) (آنندراج ) : اگر گل کارد او صد برگ ا
گلبنلغتنامه دهخداگلبن . [ گ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان استرآبادرستاق و از جمله دهاتی است که در وقف نامه ٔ ناحیه ٔ فخر عمادالدوله مندرج است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و
گلبندلغتنامه دهخداگلبند. [ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی از جامه های رنگین که بهندی باندهنو گویند. (غیاث ). نوعی از اقمشه ٔ رنگین که آنرا در عرف باندهنو گویند. (آنندراج ) : چشم بلبل
باغ گلبنلغتنامه دهخداباغ گلبن . [ گ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان استرآباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان که در 7 هزارگزی جنوب خاوری گرگان در دشت واقع است . ناحیه ای است دارای آب
گل بندیلغتنامه دهخداگل بندی . [ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی ازاقمشه ٔ رنگین است . (آنندراج ). رجوع به گلبند شود.
گلبندلغتنامه دهخداگلبند. [ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی از جامه های رنگین که بهندی باندهنو گویند. (غیاث ). نوعی از اقمشه ٔ رنگین که آنرا در عرف باندهنو گویند. (آنندراج ) : چشم بلبل
باغ گلبنلغتنامه دهخداباغ گلبن . [ گ ُ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان استرآباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان که در 7 هزارگزی جنوب خاوری گرگان در دشت واقع است . ناحیه ای است دارای آب
خدارلغتنامه دهخداخدار.[ خ َ ] (ع اِ) یک نوع گلبنی . || یک قسم نهالی . (از ناظم الاطباء). نوعی دوشکی است (رونهالی ). || نوعی پرده است . (یادداشت بخط مؤلف ).