گلاب گیرلغتنامه دهخداگلاب گیر. [ گ ُ ] (نف مرکب ) گلاب گیرنده .آنکه گلاب تهیه کند : و مثال برآمدن و باز فرودآمدن این بخارها و رطوبت ها همچون کارگاه گلابگیران است . (ذخیره ٔ خوارزمشا
گلاب گیریلغتنامه دهخداگلاب گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گلاب گرفتن . رجوع به گلاب کشیدن و گلاب گرفتن شود.
گلابگرلغتنامه دهخداگلابگر. [ گ ُ گ َ ] (ص مرکب ) گلاب گیرنده . گلاب کش : گل گفت به از لقای من رویی نیست چندین ستم گلابگر باری چیست بلبل به زبان حال با او گفتایک روز که خندید که سا
گلاب گیریلغتنامه دهخداگلاب گیری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل گلاب گرفتن . رجوع به گلاب کشیدن و گلاب گرفتن شود.
گل گلابلغتنامه دهخداگل گلاب . [ گ ُ ل ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف گل احمر. (آنندراج ). گل سرخ . گل محمدی . گل سرخ که از آن گلاب گیرند. رجوع به گل سرخ و گل سوری و گل محمد
گلابگرلغتنامه دهخداگلابگر. [ گ ُ گ َ ] (ص مرکب ) گلاب گیرنده . گلاب کش : گل گفت به از لقای من رویی نیست چندین ستم گلابگر باری چیست بلبل به زبان حال با او گفتایک روز که خندید که سا
گیریلغتنامه دهخداگیری . (حامص ) حاصل مصدر است از گرفتن ولی بتنهایی به کار نمیرود بلکه در جزء دوم حاصل مصدر مرکب می آید و از آن جمله در کلمات ذیل : آبگیری . آب غوره گیری .آب میوه
جولرستانواژهنامه آزادجولرستان مکانی در 3 کیلومتری شهر اصفهان که سال های قدیم مکان گلاب گیری بوده و به گلاور معروف بوده و در ثبت کتابی «گلارستان» نوشته اند و با نفوذ زبان عربی به ایر