گفت شنیدلغتنامه دهخداگفت شنید. [ گ ُ ش َ ] (اِمص مرکب ) مکالمه و محاوره . (ناظم الاطباء). رجوع به گفت و شنید شود.
گفت و شنیدلغتنامه دهخداگفت و شنید. [ گ ُ ت ُ ش َ / ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) گفتن و شنیدن . سخن گفتن و پاسخ شنفتن . محاوره . گفتگو. بحث و مجادله : سواری ده از رومیان برگزیدکه گو
گفتگویش اصفهانی تکیه ای: bešvât طاری: bešvât طامه ای: boy(v)ât طرقی: bešvât/ bešât کشه ای: bešvâ نطنزی: bašvât
اصبعلغتنامه دهخدااصبع. [ اِ ب َ ] (اِخ ) ابن غیاث . از صحابه بود و ابن مندة از طریق جابر جعفی یکی از ضعفا از شعبی از اصبعبن غیاث روایت کرد که وی گفت شنیدم رسول (ص ) فرمود: فیکم
جای نگاه داشتنلغتنامه دهخداجای نگاه داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) از جای بنشدن . استقامت کردن . پای برجا بودن : طیطوی نر گفت شنیدم ولیکن مترس و جای نگهدار. (کلیله و دمنه ).از کوی بلا پای
خبابلغتنامه دهخداخباب . [ خ ُب ْبا ] (اِخ ) مکنی به ابومسلم صاحب «مقصوره ». وی مولی فاطمه بنت عتبةبن ربیعه و مدرک زمان جاهلی و در صحابتش نیز اختلاف است . روایتی است او را از نبی
تصامملغتنامه دهخداتصامم . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) خویشتن را کر نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): تصام فلان عن الحدیث ؛ اری من نفسه انه اصم . (منتهی
حسانلغتنامه دهخداحسان . [ حَس ْ سا ] (اِخ ) ابن ابی سنان العسکری . صحابیست و حدیث شریف «طالب العلم بین الجهال کالحی بین الاموات » را او روایت کرده است . (قاموس ترکی ). صاحب صفوة