لغتنامه دهخدا
فطنت . [ ف ِ ن َ ] (ع اِمص ) فطنة. زیرکی و دانایی . (غیاث ). زیرکی . هوشیاری . تیزخاطری . (فرهنگ فارسی معین ) : هر خردمندی که فطنتی دارد تواند دانست که حمید امیرالمؤمنین به معنی از نعوت حضرت خلافت است . (تاریخ بیهقی ).وین گنه طبع را نهم که همی <br