گشنیزفرهنگ انتشارات معین(گِ) [ په . ] (اِ.) 1 - گیاهی است یک ساله با گل های سفید و چتری ، از سبزی های خوردنی که مزة آن تند است . 2 - ورقی دربازی که خال های آن شبیه برگ گشنیز است ، خاج
گشنیزگویش اصفهانی تکیه ای: gašniǰ طاری: gešniǰ طامه ای: gašniǰ طرقی: gešniǰ کشه ای: gešniǰ نطنزی: gašniz
گشنیزلغتنامه دهخداگشنیز. [ گ َ ] (اِ) رفتار با ناز و شادمانی و خرامان و شادان باشد. (برهان ). شادمان . خرسند. مسرور. خوشحال . شادی و شعف . خوشی و خرمی . (از ناظم الاطباء).
گشنیزلغتنامه دهخداگشنیز. [ گ ِ ] (اِ) در پهلوی گشنیج = گشنیز کردی کشنیش و کشنش (کریاندر، فرانسوی ) . گشنیز گیاهی است از تیره ٔ چتریان که برگهای تازه ٔ آن خوراکی و دانه های وی تقر
گشنیزگویش خلخالاَسکِستانی: gešnij دِروی: gešnij شالی: gešnij کَجَلی: gešnij کَرنَقی: gešnij کَرینی: gešnij کُلوری: gešnij گیلَوانی: gəšnij لِردی: gašnij
گشنیز حصرملغتنامه دهخداگشنیز حصرم . [ گ ِ زِ ح ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) (آنندراج ). و گشنیزه نیز آمده است : حرمت می را که می گشنیز دیگ عیشها
گشنیز کوهیلغتنامه دهخداگشنیز کوهی . [ گ ِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوعی از نبات مخلصه است . (آنندراج ) (انجمن آرا). اسم فارسی تخم مخلصه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
گشنیزگانلغتنامه دهخداگشنیزگان . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چادگان بخش داران شهرستان فریدن واقع در 21هزارگزی جنوب داران و 2هزارگزی راه کوهرنگ .هوای آن سرد و دارای 2278 تن سکنه
ناديدیکشنری عربی به فارسیچماق , گرز , خال گشنيز , خاج , باشگاه , انجمن , کانون , مجمع()چماق زدن , تشکيل باشگاه يا انجمن دادن