ستاگویلغتنامه دهخداستاگوی . [ س ِ ] (نف مرکب ) ستایشگوی . ثناگوینده . ستایش خوان : چه گر من همیشه ستاگوی باشم ستایم نباشد نکو جز بنامت . رودکی .و ثنا و ستا گوی او در بزم بذل مواهب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 4
شتاهلغتنامه دهخداشتاه . [ ش ِ ] (اِ) مصحف شناه . شنا. آشنا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی شناه است . (اوبهی ). شنا که آب ورزی و شناوری باشد. (از برهان ) (انجمن آرا). شناه . || (ص ) آب ورز. شناکننده . (ناظم الاطباء).
شطاحلغتنامه دهخداشطاح . [ ش َطْ طا ] (ع ص ) گستاخ و فحاش و بیشرم . (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || شهوت پرست . (ناظم الاطباء). || کسی که شطحیات گوید. (فرهنگ فارسی معین ).