گسلش فراشکنdécollement 2/ decollement 2واژههای مصوب فرهنگستانچینخوردگی یا گسلش لایههای رسوبی با لغزش بر روی سنگهای زیرین
گسلشلغتنامه دهخداگسلش . [گ ُ س ِ / س َ ل ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از گسیختن . (از سه یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به گسیختن شود.
گسلش زمینلرزهایearthquake faultingواژههای مصوب فرهنگستانجابهجایی سنگها در امتداد گسل، همزمان با گسیخت زمینلرزهای
اثلقلغتنامه دهخدااثلق . [ اَ ل َ ] (اِ) فلفل بَرّی است بلغت بربری و آن را به شیرازی تخم دل آشوب گویند. برگ آن مانند برگ زیتون باشد و پنجنگشت همان است و آن بیشتر در کناره های رود
مگرلغتنامه دهخدامگر. [ م َ گ َ ] (حرف اضافه ، ق ) ترجمه ٔ الا و از برای استثنا آید. (برهان ). کلمه ٔ استثناست به معنی الا و لیکن و بغیر و جز و سوا. (ناظم الاطباء). حرف استثناست
چونلغتنامه دهخداچون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی ما
کهلغتنامه دهخداکه . [ ک ِ ] (موصول ، حرف ربط، ادات استفهام ) «که » از نظر لغوی به معانی ِ کس ، کسی که ، و مرادف «الذی » و «التی » عربی و جز اینهاست و برحسب موارد استعمال گوناگ
محلهلغتنامه دهخدامحله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (ع اِ) کوی . برزن . یک قسمت از چندین قسمت شهر و یا قریه و یا قصبه . (ناظم الاطباء). محلت . قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای . (یادداشت