گستردهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroad, catholic, comprehensive, expansive, extended, extensive, extent, far-flung, large-scale, outspread, panoramic, regnant, wholesale, wide, widespread
گستردهلغتنامه دهخداگسترده . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) پهن کرده . منبسط. (تفلیسی ). پهن شده : من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین . فردوسی .بهر جای گسترده ب
غلفقلغتنامه دهخداغلفق . [ غ َ ف َ ] (ع اِ) چغزلاوه . یا گیاهی است پهن برگ که بر آب گسترده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گیاه سر آب . ج ، غَلافِق . (مهذب الاسماء). قسمی از خزه
دامنلغتنامه دهخدادامن . [ م َ ] (اِ) دامان . ذیل . (دهار). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه . قسمت پایین قبا و غیره از سوی
دایرهلغتنامه دهخدادایره . [ ی ِ رَ ] (ع ص ) دایرة. مؤنث دایر. دائرة. دورزننده . گردنده . || (اِ) دائرة. در اصطلاح هندسه شکلی باشد مسطح و مدور و خطی گرد وی درگرفته ، و در اندرون
ظللغتنامه دهخداظل . [ ظِل ل ] (ع اِ) سایه . فی ٔ. مقابل ضِخ ّ و آفتاب و برخی گفته اند ظل سایه ٔ اول روز است و فی ٔ سایه ٔ آخر روز. || پناه . کنف . ج ، ظِلال ، ظُلول ، اظلال ،
بسیطلغتنامه دهخدابسیط. [ ب َ ] (ع ص ، اِ) گسترده . ج ، بُسُط و بسائط. (منتهی الارب ). گسترده . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) : خندقی چون بحر محیط با قعری بعید و عرض بسیط در پیرام