گستراندنلغتنامه دهخداگستراندن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص ) پهن کردن : کجا برفشانند مشک و عبیرهمان گسترانند خز و حریر. فردوسی .فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند. (گلستان ).
گستراندنفرهنگ انتشارات معین(گُ تَ دَ) (مص م .) 1 - پهن کردن . 2 - فرش کردن . 3 - منتشر کردن . 4 - پخش کردن .
گستراندهلغتنامه دهخداگسترانده . [ گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ن مف ) پهن شده . منتشرشده . رجوع به گستراندن و گسترانیدن و گستردن شود.
گسترانندهلغتنامه دهخداگستراننده . [ گ ُ ت َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) پهن کننده . منتشرکننده . رجوع به گستردن و گسترانیدن و گستراندن شود.
گسترانیدنلغتنامه دهخداگسترانیدن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص ) پهن کردن . منبسط کردن . منتشر کردن . دَحو. طَحو. (ترجمان القرآن ) (دهار). سَطح . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بَسط. (ترجمان الق
خیمه زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد در گستراندن، آویزان بودن بر فراز محلی، معلق بودن بر فراز محلی، چادر زدن، طاق زدن، فروپوشاندن، همپوشی داشتن، سایه انداختن، چتر (زدن، گستراندن)