گزیدهلغتنامه دهخداگزیده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف ) دندان زده . (آنندراج ). نیش زده ، چون : سگ گزیده ، مارگزیده و کژدم گزیده : گزیده مار را افسون پدید است گزیده جهل را که شناسد افس
گزیده ٔ عدنانلغتنامه دهخداگزیده ٔ عدنان .[ گ ُ دَ ی ِ ع َ ] (اِخ ) پنجمین کسی که ممدوح رودکی بود و مدح او در اشعار رودکی دیده میشود : گرنه مرا بوعمر دلاور کردی وآنگه دستوری گزیده ٔ عدنان
گزیده کردنلغتنامه دهخداگزیده کردن . [ گ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انتخاب کردن : ز صد دستان که او را بود در سازگزیده کرد سی لحن خوش آواز.نظامی .