گزگزلغتنامه دهخداگزگز. [گ ِ گ ِ ] (اِ صوت ) بانگ خفیف ، آواز خفیف ، چنانکه در سماور پیش از جوش آمدن آن یا صدای زنبور هنگام پریدن . و در بعضی لهجه ها جزجز نیز گویند. || ناراحتی خ
گزگز جستنلغتنامه دهخداگزگز جستن . [ گ َ گ َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) بشوخی و چستی جستن . (آنندراج ) : ز هجر تیر گر خواهد جدا افتاد جان از من که گزگز میجهد پیوسته آن ابروکمان از من .سیفی
گزگزلغتنامه دهخداگزگز. [گ ِ گ ِ ] (اِ صوت ) بانگ خفیف ، آواز خفیف ، چنانکه در سماور پیش از جوش آمدن آن یا صدای زنبور هنگام پریدن . و در بعضی لهجه ها جزجز نیز گویند. || ناراحتی خ
گزگز کردنلغتنامه دهخداگزگزکردن . [ گ ِ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ناراحتی و دردگونه ای که در پای یا دست بخواب رفته احساس شود. سوزن سوزن شدن ، چنانکه هنگام خواب رفتن پای . پاهایم گزگز می