گزندهلغتنامه دهخداگزنده . [ گ َ زَ دَ / دِ ] (نف ) آنچه بگزد با نیش یا دندان : دو مار بد گزنده بر دو لب تو دوسان زآن قلیه ٔ چو طاعون زان نان همچو نخجد. منجیک .مناز بر دم دنیا که
گزندهتبارانCnidariaواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از جانوران دارای تقارن شعاعی ساده که اندامکهای نیشزنندهای به نام نخکیسه (nematocyst) دارند؛ دولایهای هستند و روپوست و شکمپوست (gastroderm) آنها را
خر گزندهلغتنامه دهخداخر گزنده . [ خ َ رِ گ َ زَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خری که عادت بگاز گرفتن دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). حمار عاقور. (منتهی الارب ).