گزملغتنامه دهخداگزم . [ گ َ ] (اِ) درخت گز را گویند و به عربی طرفاء خوانند. (برهان ) (آنندراج ). به هندی جهاو گویند. (غیاث ). رجوع به گز و طرفا شود.
گزملغتنامه دهخداگزم . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گیکان بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 21000گزی شمال بافت و 2000گزی خاور راه فرعی بافت به قلعه عسکر و دارای 10 تن سکنه است . (از
گزملغتنامه دهخداگزم . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خبربخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 75000گزی جنوب باختری بافت و 2000گزی خاور راه مالرو خبر به ده سرد. هوای آن سرد و دارای 127 تن سکنه
زومzoomواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جلوۀ اپتیکی یا نوری که بهکمک عدسی دارای فواصل کانونی متغیر به دست میآید
عدسی زومzoom lensواژههای مصوب فرهنگستاننوعی عدسی با فاصلۀ کانونی متغیر که از آن برای دورنمایی و نزدیکنمایی موضوع، بدون نیاز به حرکت دوربین، استفاده میشود
نمای زومzoom shotواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که بهکمک عدسی زوم (zoom) گرفته میشود و در آن، بدون نیاز به حرکت دوربین، پهنۀ رویداد بازتر یا بستهتر میشود
گزمانلغتنامه دهخداگزمان . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در 50000گزی شمال باختری راور و 3000گزی شمال راه فرعی راور به کوهبنان . دارای 2 خانوار است
جان گزیدنلغتنامه دهخداجان گزیدن . [گ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از هلاک ساختن . (آنندراج ). هلاک کردن . (بهار عجم ) (از ارمغان آصفی ) : هر آنکس که جانش به آهن گزم همه جامه اش در سگاهن گزم . نظامی (از آنندراج ).
ازملغتنامه دهخداازم . [ اُزُ ] (ترکی ، اِ) انگور. (غیاث اللغات ) : آن یکی کز ترک بد گفت ای گزم من نمی خواهم عنب ، خواهم اُزُم .مولوی .
ازبسفرهنگ فارسی عمیدبه سبب بسیاری؛ بسکه: ◻︎ از بس که دست میگزم و آه میکشم / آتش زدم چو گل به تن لختلخت خویش (حافظ: ۵۸۸).
گزلغتنامه دهخداگز. [ گ ُ ] (ترکی ، اِ) این لغت ترکی است و به معنی چشم است : و آن یکی کز ترک بد گفت ای گزم من نمی خواهم عنب خواهم اوزم .مولوی .
اوزوملغتنامه دهخدااوزوم . [ اُ زُم ْ ] (ترکی ، اِ) انگور. (غیاث اللغات ) : وان یکی کز ترک بد گفت ای گزم من نمی خواهم عنب خواهم اوزوم . مولوی .رجوع به اوزم شود.
گزمانلغتنامه دهخداگزمان . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان ، واقع در 50000گزی شمال باختری راور و 3000گزی شمال راه فرعی راور به کوهبنان . دارای 2 خانوار است