گریسلغتنامه دهخداگریس . [ گ ِ ] (اِ) مصحف «کربس »، «کربش » (دهخدا) و گربز، و کریس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مکر و حیله و فریب . (برهان ). گریسته بمعنی فریب . (آنندراج ). || چاپ
پیشتمیزکاریprecleaningواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن با گردانیدن مخلوط گرم پلیفسفات با دمای 60 درجۀ سلسیوس و ضدکف با پ.هاش حدود 5/5 تا 7 در کل سامانۀ خنککنندۀ آب، آلودگیهایی مانند گریس و روغن و
خوردنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. فروبردن غذا از گلو؛ چیزی در دهان گذاشتن و فرودادن.۲. [مجاز] به ناروا تصرف کردن: با کلک پولم را خورد.۳. [عامیانه، مجاز] جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خن
تبلغتنامه دهخداتب . [ ت َ ] (اِ) در اوستا «تفنو» ، خونساری «ته » ، دزفولی «تو» ، طبری «تو» ، گیلکی «تب » ، فریزندی «تو» ، یرنی «تئو» ، نطنزی «تو» ، سمنانی و لاسگردی «تو» ، سنگ
خشفلغتنامه دهخداخشف . [ خ َ ش َ ] (ع مص ) از گری و خارش مانند پیران رفتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).