گرگ پویلغتنامه دهخداگرگ پوی . [ گ ُ ] (نف مرکب ) گرگ دو. دونده چون گرگ : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز. منوچهری .گورساق و شیرزهره یوزتاز و غر
در تابستان نمیشود لباس گرم پوشید (/ بپوشی).گویش اصفهانی تکیه ای: tâbessun-de lebâs-e garm darnabupušt. طاری: yo tâbassun raxd-e garm vânaböpüšd. طامه ای: ru tâbessun naɂabu lebâs-e garm vepuše. طرقی: yo tâbassun nabö
گرگ پویلغتنامه دهخداگرگ پوی . [ گ ُ ] (نف مرکب ) گرگ دو. دونده چون گرگ : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز. منوچهری .گورساق و شیرزهره یوزتاز و غر
گرگ دولغتنامه دهخداگرگ دو. [ گ ُ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) کنایه از دویدن آهسته و بسرعت رفتن و پویه کردن و قطره زدن باشد و به عربی هروله گویند. (برهان ). گرگ پوی . گرگ تاز : کهنه گرگا
پوستین دوزیلغتنامه دهخداپوستین دوزی . (حامص مرکب ) شغل پوستین دوز. واتگری : از بدان نیکوئی نیاموزی نکند گرگ پوستین دوزی . سعدی .- امثال : از گرگ پوستین دوزی نیاید . ناید از گرگ پوستین
پویلغتنامه دهخداپوی . (اِمص ) ریشه ٔ فعل از مصدر پوییدن . رفتنی باشد نه بشتاب و نه نرم . رفتار متوسط نه تند و نه آهسته و برخی رفتار تند را گویند. (آنندراج ). تک . عدو. پویه : ش
پوستینلغتنامه دهخداپوستین . (ص نسبی ) منسوب به پوست . جامه ٔ پوستی : همی پوستین بود پوشیدنش ز کشک و ز ارزن بدی خوردنش . فردوسی . || (اِ مرکب ) پوست : و گربه را از خون مار پوستین آ