دم گرگفرهنگ انتشارات معین(دُ مِ گُ) (اِ.) 1 - کنایه از: صبح کاذب . 2 - یکی از منازل قمر؛ شوله ، دنبال گرگ ، ذنب السرحان .
گرم دماغلغتنامه دهخداگرم دماغ . [ گ َ دِ ] (ص مرکب ) معربد. مست : و آخر زمانیان را سکر حرام شد زیرا که ضعیفتر به عضو و گرم دماغتر بودند از خوردن می . (کتاب المعارف ). رجوع به گرم شو
گرم دماغیلغتنامه دهخداگرم دماغی . [ گ َ دِ ] (حامص مرکب ) کنایه از تکبر باشد. (غیاث ) (آنندراج ). غرور. نخوت . (مجموعه ٔ مترادفات ص 256). || عربده . مستی . رجوع به گرم دماغ شود.
ذنب السرحانلغتنامه دهخداذنب السرحان . [ ذَ ن َ بُس ْ س ِ ] (ع اِ مرکب ) دم گرگ . گرگ دم . عمودصبح . عمودالصُبح . بام ِ بالا. فجر کاذِب . صبح نخستین . صبح کاذب . (مهذب الاسماء). فجر اوّ
گرگ مستلغتنامه دهخداگرگ مست . [ گ ُ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از معشوق جفا و ستم کننده و آزار رساننده باشد. (برهان ) (آنندراج ). مست طافح : یوسف روز جلوه کرد از دم گرگ و میکندیوسف گرگ
فَجْرِفرهنگ واژگان قرآنسپيده دم (در اصل به معني باز كردن وشكافتن است اگر صبح را فجر ميگويند . براي اين است که روشني پرده ظلمت را پاره کرده به همه جا منتشر ميشود .کلمه فجر دو مصداق دار
دمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. عضو بدن حیوان که در انتهای تنه و بالای مقعد او قرار دارد و در حیوانات چهارپا در پشت پای آنها آویزان است. در پرندگان پرهایی است که در انتهای بدن آنها میروی
دمهلغتنامه دهخدادمه . [ دَ م َ / م ِ] (ص نسبی ) منسوب به دم : یک دمه . (یادداشت مؤلف ).- یک دمه ؛ به اندازه ٔ یک دم . به قدر یک لحظه : صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست یک دمه دید