گرگ بندفرهنگ انتشارات معین( ~ . بَ) (ص مر.) 1 - کنایه از: گرفتار و اسیر، زبون ، خفیف . 2 - بسیار ترسان .
گرگ بندلغتنامه دهخداگرگ بند. [ گ ُ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از گرفتار و اسیر. (برهان ) : گرگ را گرگ بند باید کردرقص روباه چند باید کرد. نظامی .کین سگ بسته مستمند چراست شیرخانه است گرگ
گرگ بند کردنلغتنامه دهخداگرگ بند کردن . [ گ ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زبون و خفیف و اسیر کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از ترس از جای خود نجنبیدن . (فرهنگ نظام ) (از حاشیه ٔ ب
گرگ بندیلغتنامه دهخداگرگ بندی . [ گ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور
گرگ بند کردنلغتنامه دهخداگرگ بند کردن . [ گ ُ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از زبون و خفیف و اسیر کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). از ترس از جای خود نجنبیدن . (فرهنگ نظام ) (از حاشیه ٔ ب
گرگ بندیلغتنامه دهخداگرگ بندی . [ گ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور
گربه گونلغتنامه دهخداگربه گون . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ) بمعنی گربه سان که کنایه از فریب دهنده و دغل باز و محیل باشد. (برهان ) (غیاث ). ظاهراً بقیاس گربه سان ساخته شده است : از ا
راه بندلغتنامه دهخداراه بند. [ ب َ ](نف مرکب ) که راه بندد. کسی یا چیزی که راه را مسدود کند. (فرهنگ نظام ). سرراه گیرنده . مانععبورشونده :سگ من گرگ راه بند من است بلکه قصاب گوسفند
گرگ باران دیدهلغتنامه دهخداگرگ باران دیده . [ گ ُ گ ِ دی دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آزموده کار و گرم و سرد روزگار دیده . (غیاث اللغات ). ظاهر آن است که گرگ بچه از باران میترسد و در