گرچهلغتنامه دهخداگرچه . [ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) گریچه است که تالار و خانه ٔ کوچک باشد. || نقب و زیرزمین را نیز گویند. || چاه . || زندان . (برهان ) (آنندراج ).
برناییفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجوانی: ◻︎ گرچه برنایی از میان برخاست / چون کنم حرص همچنان برجاست (نظامی۴: ۵۶۱).
بریشمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= ابریشم: ◻︎ گرچه یکی کرم بریشمگر است / باز یکی کرم بریشمخور است (نظامی۱: ۷۲).
نخکلهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگردویی که پوست سخت داشته باشد: ◻︎ گرچه سختی چو نخلکه مغزت / جمله بیرون کنم به چارهگری (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۹۰).