گرو کردنلغتنامه دهخداگرو کردن . [ گ ِ رَ / رُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) برهن دادن . اِسبال . (تاج المصادر بیهقی ). اِرهان . (منتهی الارب ) : نبرد دیو آرزوم از راه آرزو را گرو کنم بگناه .
ارهانلغتنامه دهخداارهان . [ اِ ] (ع مص ) گرو کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). بگرو نهادن . (کنزاللغات ). || گرو بستن با کسی فرزند خود را: ارهن ولده به . (منتهی الارب )
رهنلغتنامه دهخدارهن . [ رَ ] (ع مص ) گرو کردن چیزی را نزد کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گرو کردن و گرو دادن . (غیاث اللغات ). || بلند کرد
ابساللغتنامه دهخداابسال . [ اِ ] (ع مص ) گرو کردن . به گرو دادن . || به هلاک سپردن . || حرام کردن چیزی . || دل نهادن بر. || پختن و خشک کردن غوره ٔخرما. || به معرض نهادن . عرضه کر
گروفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چیزی که در نزد کسی بگذارند و در حدود ارزش آن پول قرض کنند به این شرط که هرگاه پول را دادند آن را پس بگیرند؛ گروگان.۲. (اسم مصدر) شرطبندی.۳. (اسم مصدر) [قدی