گروه گروهلغتنامه دهخداگروه گروه . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) گروهاگروه . گروه پس گروه . دسته دسته . فوج فوج : دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه . فرخی .زر فروریخت پشته پشته چو کوه تا کنند آ
گروهلغتنامه دهخداگروه . [ گ ُ ] (اِ) پهلوی ، گره (دسته ، گروه ). ارمنی ، گره (ملت ، جمعیت ). بلوچی ، گرف . ایرانی باستان ، ظاهراً گروثوه . کردی ، کوروه (اجتماع اشخاص ). (حاشیه ٔ
گروها گروهلغتنامه دهخداگروها گروه . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) گروه از پس گروه . دسته دسته . فوج فوج : وز آن سوی هومان به کردار کوه بیاورد لشکر گروها گروه . فردوسی .رسیدند گردان میان دو کو
گروه آبلیAbelian groupواژههای مصوب فرهنگستانهر گروه که عمل دوتایی آن جابهجایی باشد متـ . گروه جابهجایی 1 commutative group
لَا تَتَفَرَّقُواْفرهنگ واژگان قرآنگروه گروه نشويد - متفرق نشوید (از فرق به معناي جدا کردن چيزي از چيز ديگر است ، به طوري که از يکديگر متمايز شوند.)
گروهلغتنامه دهخداگروه . [ گ ُ ] (اِ) پهلوی ، گره (دسته ، گروه ). ارمنی ، گره (ملت ، جمعیت ). بلوچی ، گرف . ایرانی باستان ، ظاهراً گروثوه . کردی ، کوروه (اجتماع اشخاص ). (حاشیه ٔ