گروه ردهای نگاشتهاmapping class groupواژههای مصوب فرهنگستانگروه ردههای یکجایی خودریختیهای یک خمینه
گروهدیکشنری فارسی به عربیاحکام , باقة , تجمع , جحفل , جيش , حشد , راية , زمرة , زي , صغار السمک , صنف , عدد , عصابة , علبة , فريق , قطيع , قوات , قوم , کثير , کومة , مجتمع , مجموعة , مد
گروهلغتنامه دهخداگروه . [ گ ُ ] (اِ) پهلوی ، گره (دسته ، گروه ). ارمنی ، گره (ملت ، جمعیت ). بلوچی ، گرف . ایرانی باستان ، ظاهراً گروثوه . کردی ، کوروه (اجتماع اشخاص ). (حاشیه ٔ
گروهفرهنگ مترادف و متضاد۱. امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله ۲. جمع، جمعیت، جمهور ۳. باند، توده، فرقه ۴. جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، ، عده ۵. انجمن، ، جرگه، حلقه، ، زمره، سلک، ملا ۶. سنخ،
گروهدیکشنری فارسی به انگلیسیaggregation, band, batch, category, bevy, block, body, camp, circuit, class, clutch, cohort, college, company, contingent, corps, crop, crowd, drove, ensemble,
تابع ردهایclass functionواژههای مصوب فرهنگستانهر تابع از یک گروه به یک میدان که بر روی ردههای مزدوجیِ گروه ثابت است
عدد ردهایclass numberواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر گروه متناهی، تعداد ردههای مزدوجی دوبهدومتمایز آن گروه