گروهدیکشنری فارسی به عربیاحکام , باقة , تجمع , جحفل , جيش , حشد , راية , زمرة , زي , صغار السمک , صنف , عدد , عصابة , علبة , فريق , قطيع , قوات , قوم , کثير , کومة , مجتمع , مجموعة , مد
گروهلغتنامه دهخداگروه . [ گ ُ ] (اِ) پهلوی ، گره (دسته ، گروه ). ارمنی ، گره (ملت ، جمعیت ). بلوچی ، گرف . ایرانی باستان ، ظاهراً گروثوه . کردی ، کوروه (اجتماع اشخاص ). (حاشیه ٔ
گروهفرهنگ مترادف و متضاد۱. امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله ۲. جمع، جمعیت، جمهور ۳. باند، توده، فرقه ۴. جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، ، عده ۵. انجمن، ، جرگه، حلقه، ، زمره، سلک، ملا ۶. سنخ،
گروهدیکشنری فارسی به انگلیسیaggregation, band, batch, category, bevy, block, body, camp, circuit, class, clutch, cohort, college, company, contingent, corps, crop, crowd, drove, ensemble,
قزوینلغتنامه دهخداقزوین . [ ق َزْ ] (اِخ ) از شهرهای مشهور ایران است و تا ری بیست وهفت فرسنگ و تا ابهر دوازده فرسنگ فاصله دارد. این شهر دراقلیم چهارم قرار دارد. طول آن 75 درجه و
لولیانلغتنامه دهخدالولیان . (اِ) ج ِ لولی . رجوع به لولی شود : خبر شکست او (یعنی زکی خان ) که به وکیل الدوله رسید، فرقه ٔ لولیان و جماعت الواط به استقبال زکیخان فرستاد. (تاریخ زند
لشکرلغتنامه دهخدالشکر.[ ل َ ک َ ] (اِ) سپاه . سپه . جیش . جند. عسکر. (منتهی الارب ). قال ابن قتیبة والعسکر، فارسی معرب . قال ابن درید و انما هو لشکر بالفارسیة و هو مجتمع الجیش .
قرآنلغتنامه دهخداقرآن . [ ق ُرْ ] (اِخ ) نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر حضرت محمدبن عبداﷲ (ص ) پیامبر اسلام نازل گردید. و در لفظ قرآن اختلاف است . برخی گوینداسم علم غیرمشتق است
طاهرهلغتنامه دهخداطاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زرین تاج . عنوانی است که فرقه ٔ بابیه به زرین تاج داده اند چون میرزا علی محمد باب در نامه هائی که درباره ٔ وی مینوشته ، او راطاهرة...