گروهانفرهنگ فارسی معین(گُ) (اِ.) 1 - جِ گروه ؛ گروه ها، دسته ها. 2 - در اصطلاح ارتش یک دسته سرباز از 140 تا 170 نفر.
روحانلغتنامه دهخداروحان . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد بنی سعد. (منتهی الارب ). گویند دورترین بلاد بنی سعد است ، و بقول دیگر زمین و وادیی در یمامه است . جریر گفته است : ترمی بأعینها نجداً و قد قطعت بین السلوطح و الروحان صوانایا حبذا جبل الریان من جبل <br
روعانلغتنامه دهخداروعان . [ رَ ] (اِخ )دهی از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 1240تن . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ محلی . محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات و انگور و حبوت وصیفی . صنایع دستی زنان قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" d
پروهانلغتنامه دهخداپروهان . [ پ َرْ وَ ] (ص ، ق ) آشکارا. ظاهر : زو پشت روزگار قوی گشت و این سخن در روی روزگار بگوئیم پروهان .اثیرالدین اخسیکتی .
گردانbattalionواژههای مصوب فرهنگستانیگانی راهکنشی که از یک ستاد فرماندهی و دو یا چند گروهان یا گروهان آتشبار و واحدهای کوچکتر تشکیل میشود
دسته 5platoon 1واژههای مصوب فرهنگستانیگانی نظامی و زیرمجموعۀ گروهان که معمولاً از دو یا چند گروه یا رسد تشکیل میشود