گرم شدنلغتنامه دهخداگرم شدن . [ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گرما یافتن . حرارت پذیرفتن . سُخُن . (دهار) (منتهی الارب ). سُخونَت . اِصطِلاء. (منتهی الارب ) : بچند روز دگر آفتاب گرم شودم
گرم شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گرم شدن، تابیدن، گداختن، سوختن، پختن آتش گرفتن▼ غلیدن، جوش آمدن، جوشیدن گرم بودن، دمای بالا داشتن، ملتهب بودن گرم کردن، آب کردن، ذوبکردن، مایع ک
تفسیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگرم شدن از تف آتش یا آفتاب: ◻︎ از گرمی آفتاب سوزان / تفسید به وقت نیمروزان (نظامی۳: ۴۳۲) ◻︎ تا نتفسید از آفتاب سرش / نه ز خود بود و نز جهان خبرش (نظامی۴: ۶۴۷).
خبر شدنلغتنامه دهخداخبر شدن . [ خ َ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خبر رسیدن . خبر رفتن . اطلاع رسیدن . مطلبی بگوش کسی رسیدن . خبردار شدن . با خبر شدن : خبر شد هم آنگه به افراسیاب کجا بار
تب گرملغتنامه دهخداتب گرم . [ ت َ ب ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمای صالب . تب گرم یعنی در وی لرزه و سرما نباشد . (بحر الجواهر). مقابل تب سرد:صَلب تب گرم شدن . (تاج المصادر بی
تفسیدنلغتنامه دهخداتفسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) گرم شدن . (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گرم شدن و سوختن . (ناظم الاطباء). تبسیدن . تفتیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : چو خورشید
تافته گشتنلغتنامه دهخداتافته گشتن . [ ت َ / ت ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خشمناک گشتن . تافته شدن : چون موفق شنید که عمرو تافته گشت و قصد کرد که بنفس خویش به شیراز آید. (تاریخ سیستان ).گرن