گرم روفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تندرو؛ روندۀ بهشتاب.۲. (تصوف) سالکی که با شورواشتیاق در طلب مقصود بکوشد: ◻︎ چنان گرمرو در طریق خدای / که خار مغیلان نکندی ز پای (سعدی۱: ۸۳).
گرم رولغتنامه دهخداگرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود : اگر دیر شد گرم رو باش و چست ز دیرآمدن غ
گرم رویلغتنامه دهخداگرم روی . [ گ َ رَ ] (حامص مرکب ) تندروی . سرعت : گر نفسش گرم روی هم نکردیک نفس از گرم روی کم نکرد.نظامی .
گرم رودلغتنامه دهخداگرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات تنکابن است که آن را رمک هم میگویند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 144).
گرم رودلغتنامه دهخداگرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات ساری است . (ترجمه ٔ سفرنانه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 162).
گرم رویلغتنامه دهخداگرم روی . [ گ َ رَ ] (حامص مرکب ) تندروی . سرعت : گر نفسش گرم روی هم نکردیک نفس از گرم روی کم نکرد.نظامی .
گرم رودلغتنامه دهخداگرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات تنکابن است که آن را رمک هم میگویند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 144).
گرم رودلغتنامه دهخداگرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) از جمله ٔ دهات ساری است . (ترجمه ٔ سفرنانه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 162).
گرم رودلغتنامه دهخداگرم رود. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 18500گزی جنوب خاوری ساری ، شمال دره ٔ زارم رود. منطقه ای است کوهستانی و
گرم رودپیلغتنامه دهخداگرم رودپی . [ گ َ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آمل . (ترجمه ٔسفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 85 و 152).