گرمکلغتنامه دهخداگرمک . [ گ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 40 هزارگزی باختر بجنورد و 5 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی بجنورد به اینحه . هوای آن معتدل و دارای 305
گرمکلغتنامه دهخداگرمک . [ گ َ م َ ] (اِ) باقلای در آب جوشانیده . (غیاث ) (برهان ) (آنندراج ) : باقلی را بسنده کن در راه چند از این باقلی تو گرمک خواه . سنایی (از جهانگیری ). || نوعی از خربزه ٔ پیش رس و آن سفیدرنگ و شیرین و معطر باش
گرمکلغتنامه دهخداگرمک . [ گ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 24 هزارگزی جنوب ششتمد. هوای آن معتدل و دارای 260 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه و شغل اها
گرمکلغتنامه دهخداگرمک . [ گ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 78 هزارگزی شمال باختری اسفراین و 20 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی بجنورد به شقان . هوای آن سرد دارای <span class="hl" dir="ltr"
چرمقلغتنامه دهخداچرمق . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای از بلوک میان ولایت مشهد است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222).
چرمکلغتنامه دهخداچرمک . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کوهپایه بخش حومه ٔ شهرستان ساوه که در 30هزارگزی باختر ساوه و 20هزارگزی راه عمومی واقع است و 168 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غل
چرمکلغتنامه دهخداچرمک . [ چ ُ م َ ] (اِ) لغز و چیستان را گویند. (برهان ) (آنندراج ). لغز و چیستان . (ناظم الاطباء). چربک .
رمژکلغتنامه دهخدارمژک . [ رَ ژَ ] (اِ) لغزیدن اعم از آنکه صوری باشد یا معنوی . (برهان ). لغزیدن . (آنندراج ). لغزش در هر امری . (ناظم الاطباء). || گناه کردن . (برهان ). گناه و جرم و عصیان . (ناظم الاطباء). || از جایی فروافکندن . افتادن . (برهان ). از جای افتادن . (آنندراج ). || زحلوکه یعنی جا
سِمسوریواژهنامه آزادنوعی میوه تابستانی شبیه گرمک که به طالبی مشهور است ولی در بعضی از مناطق به این نام شهرت دارد(خصوصا در اصفهان)
دستنبوفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) میوهای خوشبو، زردرنگ، و شبیه گرمک که خطهای سبز و سفید دارد.۲. (زیستشناسی) بوتۀ این گیاه که شبیه بوتۀ گرمک است؛ درداب.۳. [قدیمی] میوه و هر چیز خوشبو که برای بوییدن در دست بگیرند.
ملیونلغتنامه دهخداملیون . [ ] (اِ) خربزه ٔ گرمک است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به ملونیا شود.