گرمسیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. منطقهای که مردمان چادرنشین زمستانها به آنجا کوچ میکنند؛ قشلاق.۲. (صفت) دارای آبوهوای گرم.
گرمسیرلغتنامه دهخداگرمسیر. [ گ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است در سواحل خلیج فارس . رجوع به تاریخ ادبیات ادوارد برون و جامعالتواریخ رشیدی شود.
گرمسیرلغتنامه دهخداگرمسیر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) زمینی که بالخاصة بسیار گرم باشد. مقابل سردسیر.(آنندراج ). منطقه ٔ گرم . جائی که آب و هوای آن در زمستان سرد نیست : و بعضی از وی [ از ن
گرمسیریلغتنامه دهخداگرمسیری . [ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به گرمسیر : اگر چه جای باشد گرمسیری نشاید کرد باسرما دلیری . نظامی .گرمسیری ز خشکساری بوم کرده باد شمال را بسموم .نظامی .
بهمئی گرمسیرلغتنامه دهخدابهمئی گرمسیر. [ ب َم َ گ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است این دهستان بین رود مارون و دهستانهای حومه طیبی گرمسیر و بهمئی و سردسیر وا
جانکی گرمسیرلغتنامه دهخداجانکی گرمسیر. [ ن َ ی ِ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان اهواز است . این بخش در قسمت شمال خاوری اهواز واقع و از طرف شمال به بخش ایزه و از خاور بشهرستان به
گرمسیریلغتنامه دهخداگرمسیری . [ گ َ ] (ص نسبی ) منسوب به گرمسیر : اگر چه جای باشد گرمسیری نشاید کرد باسرما دلیری . نظامی .گرمسیری ز خشکساری بوم کرده باد شمال را بسموم .نظامی .