گرفتگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. انسداد ۲. قبض ۳. پریشانی، حزن ۴. ابتیاع، خریدن ۵. بهچنگآوردن ۶. دریافتن، دریافت کردن ۷. اخذ، قبض ۸. ابتلا، مبتلاشدن ۹. فرض کردن ۱۰. بستن، مسدود کردن ۱۱. بردا
گرفتگیدیکشنری فارسی به انگلیسیblock, blockage, choke, eclipse, embarrassment, gloom, kink, obstruction, occlusion, snarl, tie-up
گرفتگیلغتنامه دهخداگرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) ملولی . اندوهگنی . دل تنگی که آثار آن بر روی پیدا باشد. انقباض ، در مقابل انبساط : روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای بنمای ک
مهبلگرفتگیvaginismusواژههای مصوب فرهنگستاناختلال ناشی از گرفتگی ماهیچههای مهبل که آمیزش جنسی را دردناک یا ناممکن میکند
برنشیتفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبیماری دستگاه تنفسی که عوارض آن عبارت است از: ورم نایژهها، گرفتگی صدا، سرفههای دردناک، و خارج شدن اخلاط ساده، چرکدار، و گاهی خونی. برنشیت حاد: (پزشکی) نوعی ب