گرسیوزلغتنامه دهخداگرسیوز. [ گ َ سی وَ ] (اِخ ) کرسیوز، در اوستا کرسوزده (از دو جزء: کرسه ، لاغر و اندک ، و زده ، قوت ، پایداری ) به معنی استقامت و پایداری کم دارنده . نام برادر ا
گرسیوزفرهنگ نامها(تلفظ: garsivaz) به معنی دارندهی استقامت و پایداری اندک ؛ (در اعلام) برادر افراسیاب تورانی و پسر پشنگ .
کنشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکردار؛ کار: ◻︎ به گفتار گرسیوز بدکنشت / بهنوی درختی ز کینه بکشت (فردوسی۲: ۶۶۴).
بندسایلغتنامه دهخدابندسای . [ ب َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ بند : همان جهن و گرسیوز بندسای که او برد پای سیاوش ز جای . فردوسی .خرد پای و طبیعت بند پای است نفس یک یک چو سوهان بندسایست
گلبادلغتنامه دهخداگلباد. [ گ ُ ] (اِخ ) ازپسران ویسه که از پهلوانان تورانی است : سپهبدگزین کرد گلباد راچو گرسیوز و جهن و پولاد را. فردوسی .رجوع به ولف شود.
پرفریبلغتنامه دهخداپرفریب . [ پ ُ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) پرعشوه . سخت مکار. سخت حیله گر : بدو گفت کای ریمن پرفریب مگر زین فرازی ببینی نشیب . فردوسی .بدانگه که گرسیوز پرفریب گران کر