گرزلغتنامه دهخداگرز. [ گ ُ ] (اِ) پهلوی وزر ، اوستا وزرا ، معرب آن جُرز، ارمنی ورز ، هندی باستان وجره (گرز رعد [ ایندرا ]، کردی گورز . و رجوع به گرزه شود. (از حاشیه ٔ برهان قاط
گاوسارلغتنامه دهخداگاوسار. (ص مرکب ) (مرکب از: گاو + سار = سر) ، آنچه سرش مانند گاو باشد. گاو مانند. (برهان ). || گرزی که دارای سر شبیه به گاو باشد : به پیش پدر آمد اسفندیاربزین ا
حرف تشبیهلغتنامه دهخداحرف تشبیه . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف شکل . حرف شبه . حرف شکل و شبه . شمس قیس در عنوان حرف شکل و شبه گوید: سین و الف و راء است که در اواخراسم
گنج بخشلغتنامه دهخداگنج بخش . [ گ َ ب َ ] (نف مرکب ) کنایه از جوانمرد و بسیار بخش . (آنندراج از بهار عجم ). سخی . کریم . مسرف .خراج . (ناظم الاطباء). آنکه گنج می بخشد : از آن عادت
سارلغتنامه دهخداسار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه .