رطل کشیدنلغتنامه دهخدارطل کشیدن . [ رَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . (یادداشت مؤلف ) : می کشم رطل عشق تا بغدادهم کشم گرز سر بدر گردد. خاقانی .جان خاک شود به طمع جرعه چون رط
کشیدنلغتنامه دهخداکشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای
یاختنلغتنامه دهخدایاختن . [ ت َ ] (مص ) بیرون کشیدن . (برهان ) (غیاث اللغات ). آختن . || برآوردن تیغ از غلاف . (برهان ). بیرون کشیدن تیغ و غیره . (سروری ). آختن . برکشیدن تیغ تیز
پرگارلغتنامه دهخداپرگار. [ پ َ ] (اِ) آلتی هندسی برای کشیدن دائره و خطوط. آلتی که ترسیم قِسی و دوایر را بکار رود. قلم آهنی دو شاخه که بدان دائره کشند. (غیاث اللغات ). افزاری است