گرژانلغتنامه دهخداگرژان . [ گ ُ ] (اِخ ) گرژان یا گرزان نامی است که در دوره ٔ ساسانیان به گرجستان میداده اند. رجوع به گرجستان شود.
پیران گشنسپلغتنامه دهخداپیران گشنسپ . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) نام مردی از مردم ری . از اعضاء خانواه ٔ معروف مهران بعهد ساسانیان . وی مرزبان گرزان واران و فرمانده چندین هزار سوار بود. (ترجمه
خرم رودلغتنامه دهخداخرم رود. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) یکی ازدهستانهای سه گانه ٔ شهرستان تویسرکان . این دهستان درشمال شهرستان واقع و محدود است از طرف شمال به بخش اسدآباد شهرستان ، از جنو
معین الدینلغتنامه دهخدامعین الدین . [ م ُ نُدْ دی ] (اِخ ) (میرزا...) علی ، اصل او ازخراسان است اما در درجزین سکنی داشت . مدتی وزیر صفی قلیخان حاکم بغداد بود و سپس وزارت بکتاش خان کرد
زبان بریدهلغتنامه دهخدازبان بریده . [ زَ ب ُ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) خاموش . (آنندراج ). خاموش و ساکت شده . (ناظم الاطباء). ملسون . (منتهی الارب ) : آویخته کی بدی ترازوگرزانکه زبان برید