گرد شاربنلغتنامه دهخداگرد شاربن . [ گ َ دِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردی است که برای بیرنگ کردن فرآورده های دارویی به کار میرود. رجوع به کارآموزی داروسازی تألیف جنیدی ص 137 و
گردفرهنگ انتشارات معین(گَ) 1 - (اِمص .) گردیدن ، گشتن ، گردش . 2 - (اِفا.) در ترکیب به معنی گردنده آید: ولگرد، دوره گرد. 3 - (اِ.) آسمان ، فلک ، گردون .
گردلغتنامه دهخداگرد. [ گ ِ ] (اِ) دور و حوالی . اطراف . (از برهان ). گرد و فراهم ودور چیزی . (آنندراج ). پیرامون . پیرامن : زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردارنگر نگردی از گرد او ک
اطواقلغتنامه دهخدااطواق . [ اَطْ ] (ع اِ)ج ِ طوق ، گردن بند و هرچه گرد چیزی دیگر باشد. (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ). ج ِ طوق ، گردن بند و هرچه گرد گیرد چیزی را . (منتهی الارب ). |
محاصرهلغتنامه دهخدامحاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون ش
طرلغتنامه دهخداطر. [ طَرر ] (ع مص ) نیک راندن . || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن . || تیز کردن کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن سنان . (تاج المص
تخته کلاهلغتنامه دهخداتخته کلاه . [ ت َ ت َ / ت ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه چوبینی که زنگها را بدان بندند و بر سر مجرمان گذارند و رسوا کنند و کلاه تخته و کلاه زنگله نیز گویند. (آنندراج )
حفوفلغتنامه دهخداحفوف . [ ح ُ ] (ع مص ) از کار شدن موی سر از ناانداختن روغن مدتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). از کار بشدن موی از بی روغنی . (تاج المصادر بیهقی ). خشک بودن سر