گردکلغتنامه دهخداگردک . [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 40000 گزی جنوب پاوه ، کنار رودخانه ٔ لیله و 10000 گزی باختر قلعه ٔ جوانرود
گردکلغتنامه دهخداگردک . [ گ ِ دَ ] (ص مصغر) مصغر گرد باشد. (برهان ) (آنندراج ). (از: گرد + ک ، پسوند تصغیر). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || (اِ) خرگاه که خیمه ٔ بزرگ مدور است . و ب
گردک سرایلغتنامه دهخداگردک سرای . [ گ ِ دَ س َ ] (اِ مرکب ) جایی که برای نوعروس و داماد سازند و به عربی حجله گویند : هر طرف آرامگاه شاه دامادی است شوخ هر طرف گردک سرای نوعروسی دلبری
گردک سرایلغتنامه دهخداگردک سرای . [ گ ِ دَ س َ ] (اِ مرکب ) جایی که برای نوعروس و داماد سازند و به عربی حجله گویند : هر طرف آرامگاه شاه دامادی است شوخ هر طرف گردک سرای نوعروسی دلبری
گرد کردنلغتنامه دهخداگرد کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از جمله کارهای داروسازی یکی گرد کردن است و آن عبارت از تقسیم جامد به قسمت های کوچک است . قبل از گرد کردن اجسام را خوب و بد
گردکانهلغتنامه دهخداگردکانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) رجوع به نام فعلی آن «سورکه » شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
گردکاشانلغتنامه دهخداگردکاشان . [گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 8هزارگزی خاور اشنویه . راه ارابه رو به اشنویه دارد. هوای آنجا سردسیر و س