گردون تکلغتنامه دهخداگردون تک . [ گ َ ت َ ] (ص مرکب ) مرکب تیزتک . (آنندراج ). اسب تیزرو. (ناظم الاطباء) : کرد گزین زآن همه گردون تکان پنجهزار از صدوپانصد گران .میرخسرو (از آنندراج
گردونۀ تکنویس ـ بسخوانWORM driveواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که بهکمک آن میتوان اطلاعات را بر روی دیسک (disc) نوری گذاشت یا از آن خواند؛ دادهها فقط یک بار قابل نوشتن است و پس از آن فقط قابل خواندن است متـ .
یکرانلغتنامه دهخدایکران . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) اسب اصیل و خوب سرآمد را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) : مبارز را سر و تن پیش خسروچو بگراید عنان خنگ یکران یکی خ
رخشلغتنامه دهخدارخش . [ رَ ] (ص ، اِ) آمیختگی رنگ سرخ و سفید. (ناظم الاطباء). سرخ و سفید. (از فرهنگ خطی ). رنگ سرخ و سفید درهم آمیخته باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). رنگ سرخ و س
گردون سرشتلغتنامه دهخداگردون سرشت . [ گ َ س ِ رِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم صاحب عجب و تکبر و با وقار و تمکین . (برهان ) (آنندراج ). متوقر. (انجمن آرا). || کاهل . (برهان ) (آنندراج ) (
دگمهلغتنامه دهخدادگمه . [ دُ م َ / م ِ ] (اِ) تکمه . (آنندراج ).گره قبا و جز آن . (ناظم الاطباء). پولک فلزی یا استخوانی که به جامه دوزند. گوی گریبان . (فرهنگ فارسی معین ). گویک
دانه دانهلغتنامه دهخدادانه دانه . [ن َ / ن ِ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) قید تکرار : اندک اندک بهم شود بسیاردانه دانه است غله در انبار. سعدی . || یک یک . یکی یکی . مجزی به افراد جدا از یکد