گرده بالینلغتنامه دهخداگرده بالین . [ گ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) متکای گرد مانند بالش گرد کوچک . (شعوری ). و رجوع به گرده بالش و گردبالش شود.
گردبالینلغتنامه دهخداگردبالین . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) همان گردبالش است : دارد آرام دل به درد جنون پنبه ٔ داغ گردبالین است .سراج المحققین (از آنندراج ).
گرده بالشلغتنامه دهخداگرده بالش . [ گ ِ دَ / دِ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) گردبالش . (آنندراج ). بالش گرد و مدور. بالین مدور. و رجوع به گردبالش شود.
پارهلغتنامه دهخداپاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج
بالالغتنامه دهخدابالا. (ق ،اِ) فراز. (فرهنگ اسدی ). مقابل نشیب . بر. (هفت قلزم ) (آنندراج ). معال . (منتهی الارب ). زبر. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ). فوق . روی . (غیاث اللغا
ابومنصورلغتنامه دهخداابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عمارةبن محمد یا احمد یا محمود مروزی از شعرای اواخر قرن چهارم ،معاصر آخرین پادشاهان سامانی و نخستین پادشاهان غزنوی . وفات ویرا مؤلف
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن بر