گردنه ٔ عرفهلغتنامه دهخداگردنه ٔ عرفه . [ گ َ دَ ن َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) نام گردنه ای است در راه شیراز به جهرم میان برج چنار و بیدک ، واقع در 103500گزی شیراز.
عرفهلغتنامه دهخداعرفه . [ ع ُ ف َ ] (اِخ ) (گردنه ٔ...) گردنه ای است در راه شیراز به جهرم . رجوع به گردنه ٔ عرفه در ردیف خود شود.
بیدکلغتنامه دهخدابیدک . [ دَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شیراز به جهرم میان گردنه ٔ عرفه ومیان جنگل در 109500 گزی شیراز. (یادداشت مؤلف ).
صفةلغتنامه دهخداصفة. [ ] (اِخ ) (برج کشیک ) یکی از شهرهای کنعانیان است که بعد از مغلوبی مخروب گشت . (سفر اعداد 21:3 سفر داوران 1:17). و مجدداً آباد شده حرمه خوانده شد. (اول سمو
حکیملغتنامه دهخداحکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حِزام ، مکنی به ابوخالد [ متوفای 50 هَ . ق . ] از صحابیان است و پدر او حزام نیزصحابی بود. وی بر جنازه ٔ عثمان نماز کرد. (حبیب السیر چ
لازملغتنامه دهخدالازم . [ زِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لزوم . واجب . (زمخشری ). فی الاستعمال به معنی الواجب . (تعریفات ). ناگزیر. دربایست . بایا. بایسته . ضرور. کردنی . فریضه . این