گردشگرفرهنگ فارسی معین( ~ . گَ) (اِ.) کسی که برای گردش و تماشای دیدنی ها به جایی سفر کند، سیاح ، توریست .
یردشیرلغتنامه دهخدایردشیر. [ ی َ ] (اِخ ) مصحف بردسیرشهری به کرمان . (منتهی الارب ). رجوع به بردسیر شود.
گردسرلغتنامه دهخداگردسر.[ گ ِ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سری گرد دارد : ز دستهاشان پهنه ز پایها چوگان ز گردسرها گوی اینت شاه و اینت جلال . فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 219).رجل مُصَعْلَک ُ الرأس ؛ مرد گردس
گیل پردسرلغتنامه دهخداگیل پردسر. [ پ ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 10هزارگزی جنوب خاوری رشت و کنار شوسه ٔ سنگر به رشت . محلی جلگه و هوای آن معتدل و مرطوب و سکنه ٔ آن 1235 تن است . آب
هندوانه پردسرلغتنامه دهخداهندوانه پردسر. [ هَِ دِ ن ِ پ ُ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش کوچصفهان شهرستان رشت . دارای 425تن سکنه ، آب آن از نورود و سفیدرود و محصول عمده اش برنج و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
گردشگریفرهنگ فارسی معین( ~ . گَ) (حامص .) سفر کردن به کشورها و جاهای مختلف برای دیدن و تماشا کردن و تفریح و...، توریسم .
گردشگر 2touristواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که بهطور موقت محل زندگی خود را به قصد سفر و بازدید از مکانهای دیدنی ترک میکند متـ . جهانگرد * مصوب فرهنگستان اول
گردشگریtourismواژههای مصوب فرهنگستانمسافرت بهمنظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره متـ . جهانگردی * مصوب فرهنگستان اول
گردشگریفرهنگ فارسی معین( ~ . گَ) (حامص .) سفر کردن به کشورها و جاهای مختلف برای دیدن و تماشا کردن و تفریح و...، توریسم .
گردشگر 2touristواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که بهطور موقت محل زندگی خود را به قصد سفر و بازدید از مکانهای دیدنی ترک میکند متـ . جهانگرد * مصوب فرهنگستان اول
گردشگر بینقارهایlong-haul touristواژههای مصوب فرهنگستانبازدیدکنندهای که از قارهای به قارۀ دیگر سفر میکند