گردانگیزلغتنامه دهخداگردانگیز. [ گ َ اَ ] (نف مرکب ) غبارانگیزنده . آنکه گرد انگیزد: ریاح معاجیح ؛ بادهای تند گردانگیز. هبوب ؛ باد گردانگیز. (منتهی الارب ).
هبوبلغتنامه دهخداهبوب . [ هََ ] (ع ص ) باد گردانگیز. (منتهی الارب ). بادی که گرد و خاک برانگیزد. (ناظم الاطباء). بادی که گرد و غبار پراکند. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
هبیبلغتنامه دهخداهبیب . [ هََ ] (ع ص ) باد گردانگیز. (منتهی الارب ). بادی که گرد و غبار پراکند. هَبوب . هبوبة. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ).
معاجیجلغتنامه دهخدامعاجیج . [ م َ ] (ع ص ) ریاح معاجیج ؛ بادهای تند گردانگیز. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ضد آن مهاوین است . (از اقرب الموارد).
عجاجلغتنامه دهخداعجاج . [ ع َج ْ جا ] (ع ص ) با بانگ و فریاد از هر صاحب صوتی . (اقرب الموارد) (از آنندراج ) (شرح قاموس ) (از مهذب الاسماء): نهر عجاج و فحل عحاج . (اقرب الموارد)