گرایشدیکشنری فارسی به انگلیسیattitude, attraction, bent, bias, disposition, drift, fancy, gravitation, interest, ism, leaning, penchant, proclivity, sentiment, set, streak, tendency, tenor,
گرایشلغتنامه دهخداگرایش . [ گ َ / گ ِ ی ِ ] (اِمص ) (از: گرای + ش ، اسم مصدر). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به اسم مصدر تألیف همین نگارنده شود. میل وخواهش . (برهان ). میل
اسکیتزوفرنی = شیزوفرنی (schizophrenia)واژهنامه آزادa long-term mental disorder of a type involving a breakdown in the relation between بیماری پایداری که فکر، احساس، رفتار و اخلاق را به سمت وسوی برداشت های نادرس
فریدلفرهنگ نامها(تلفظ: fari del) (فری = خجسته ، مبارک ، دارای خجستگی و شکوه ، شکوهمند و خجسته + دل) دارای روح و جان خجسته و مبارک، دارای میل و گرایش با شکوه و شکوهمند ؛ (به مجا
آهنگلغتنامه دهخداآهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ ب
رویلغتنامه دهخداروی . (اِ) چهر. چهره . رخ . رخسار. وجه . صورت . محیا. مطلع. طلعت . معرف . منظر. دیدار. گونه . سیما. رو. (یادداشت مؤلف ). رو و رخسار است که به عربی وجه گویند. (
ابوالفتوحلغتنامه دهخداابوالفتوح . [ اَ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یا ابوالفتح . شهاب الدین (شیخ ...) یحیی بن حبش بن امیرک السهروردی المقتول یاشهید معروف به شیخ اشراق و بعضی نام او را احمد گف