گران کابینلغتنامه دهخداگران کابین . [ گ ِ] (ص مرکب ) زنی که مهر او بسیار باشد. زنی که با مهر افزون به شوی رود. گران مهر. سنگین مهر : غریب باشد هم زشت و هم گران کابین .رضی الدین نیشابو
گرانفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثقیل، سنگین، وزین ۲. پرقیمت، قیمتی، گرانبها ۳. سخت، شدید ۴. بزرگ، سترگ، عظیم ۵. انبوه، بسیار، زیاد، فراوان ۶. دشوار، صعب، مشکل ۷. تحملناپذیر، زننده، غیرقابلت
گراندیکشنری فارسی به انگلیسیadvanced, costly, dear, dearly, expensive, grave, heavy, high, ponderous, precious, prohibitive, tight
کابینلغتنامه دهخداکابین . (اِ) کابین کلمه ٔ فارسی و «کبین » آذری از این کلمه است . بضع. مهر. (دهار). صداق . (مهذب الاسماء). صُدُقَة. نحل . نحله . (منتهی الارب ). دست پیمان . مهری
مهیرةلغتنامه دهخدامهیرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) زن آزاد گران کابین . (منتهی الارب ). کدبانو. (زمخشری ). ج ، مهائر. حره . مملوکة. مقابل امه . زن اصلمند. زن اصیل زاده . زن کدبانو : فیقو
بهیلةلغتنامه دهخدابهیلة. [ ب َ ل َ ] (ع ص ، اِ) زن گران کابین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).بهیرة. (ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بهیرة شود.
بنات الحارثلغتنامه دهخدابنات الحارث . [ ب َ تُل ْ رِ] (ع اِ مرکب ) دختران حارث بن هشام که در حسن و گران کابینی بدیشان مثل می زنند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
بهیرةلغتنامه دهخدابهیرة. [ ب َ رَ ](ع ص ، اِ) زن سست کوتاه خلقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || زن شریف آزاد. || زن گران کابین . بهیرة مهیرة.