گران رکابلغتنامه دهخداگران رکاب . [ گ ِ رِ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که در روز جنگ به حمله ٔ خصم از جا نرود و ثابت قدم باشد و جای خود را نگاه دارد. (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ). || کنا
گران رکابفرهنگ انتشارات معین(گِ. رِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - آن که در روز جنگ به حملة دشمن از جای نرود و ثابت قدم باشد. 2 - آرمیده ، باوقار.
گران رکاب شدنلغتنامه دهخداگران رکاب شدن . [ گ ِ رِش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حمله بردن : گران شد رکاب و سبک شد عنان .فردوسی .
گران رکابیلغتنامه دهخداگران رکابی . [ گ ِ رِ ] (حامص مرکب )کنایه از حمله بردن است . عمل گران رکاب : از ناله در آن گران رکابی الحق سپه گران شکستم . خاقانی . || ثقیل و سنگین بودن : حرار
گران شدن رکابلغتنامه دهخداگران شدن رکاب . [گ ِ ش ُ دَ ن ِ رِ ] (مص مرکب ) فشار آوردن بر رکاب تا اسب بسرعت بتازد. کنایه از به شتاب شدن : گران شد رکاب یل اسفندیاربغرید با گرزه ٔ گاوسار. فر
گران کردن رکابلغتنامه دهخداگران کردن رکاب . [ گ ِ ک َ دَ ن ِ رِ ] (مص مرکب ) سوار شدن . (آنندراج ) (غیاث ). || رکاب کشیدن . تاختن . حمله آوردن : گران کرد رستم همانگه رکیب ندانست لشکر فراز
گران رکاب شدنلغتنامه دهخداگران رکاب شدن . [ گ ِ رِش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حمله بردن : گران شد رکاب و سبک شد عنان .فردوسی .
گران رکابیلغتنامه دهخداگران رکابی . [ گ ِ رِ ] (حامص مرکب )کنایه از حمله بردن است . عمل گران رکاب : از ناله در آن گران رکابی الحق سپه گران شکستم . خاقانی . || ثقیل و سنگین بودن : حرار
بسقولغتنامه دهخدابسقو. [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) بسغو. ظاهراً به محلی اطلاق میشده که عده ای به آنجا کمین میکردند و سپس دسته ای از آنها جدا میشدند و بجنگ خصم میرفتند و با خصم جنگ و گری
فربیلغتنامه دهخدافربی . [ ف َ ] (ص ) به معنی فربه باشدکه در مقابل لاغر است . (برهان ). از اوستا تروپیثوه ، پهلوی فرپیه ، هندی باستان پراپیتو ، وخی فربی ، سریکلی فربه ، در اوراق
ذبوللغتنامه دهخداذبول . [ ذُ ] (ع مص ) پژمریدن . (منتهی الارب ). ذبل . پژمردن . خوشیدن . پژمرده شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پژمردگی . (دهار). ضمور. کاهیدن . لاغر