گران رولغتنامه دهخداگران رو. [ گ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) کندرو. کند در رفتار. بطی ءالسیر : زیرا که فرودین سبک روتر بود و به گران روتر همی رسد. (التفهیم ).رخت رها کن که گران رو کسی
آبپیمایش گرانروviscous hydroplaningواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آبپیمایش ناشی از ایجاد نیروهای گرانرو سیال و تشکیل فیلم (film) نازک آب
شارش گرانروviscous flowواژههای مصوب فرهنگستانجریان شارهای که در آن لایههای مجاور براثر گرانرَوی نسبت به هم در حال لغزشاند
کارلغتنامه دهخداکار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل
هادیلغتنامه دهخداهادی . (ع ص ، اِ) راهنما. راهنماینده . (برهان ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راهنمای . (دهار). مرشد. هدایت کننده . ج ، هادون ، هادین ، هداة. (اقرب
رواقیانلغتنامه دهخدارواقیان . [ رِ ] (اِخ ) ج ِ رواقی . رواقیون . اهل اسطوانه . (دزی ج 1 ص 22). حکمای اشراقیان که از مکاشفه احوال ضمائر معلوم می کردند و در کتابی نوشته بودکه رواقیا
موجلغتنامه دهخداموج . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) کوهه ٔ آب . ج ، امواج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روکه . مور. (منتهی الارب ). نورد آب . (مهذب الاسماء). آشوب دریا. (ترجمان القرآ
چوب پنبهلغتنامه دهخداچوب پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) چوب نرم و پنبه مانندی که سابقاً در روشن کردن چخماق استعمال میشدو اکنون از آن استوانه مانندی به اندازه های مختلف سازند