گذر کردنلغتنامه دهخداگذر کردن . [ گ ُ ذَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن . مرور نمودن : هنر بر گهرنیز کرده گذرسزد گر نمانی به ترکان هنر. فردوسی .چو بشنید فرزند خاقان که شاه ز
گذر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گذر کردن، گذشتن، رد شدن، عبورکردن، گشت زدن حرکت کردن تجاوز کردن، بهزور وارد شدن منحرف شدن