گذراندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. طی کردن، قراردادبستن، قرارگذاشتن ۲. سپری کردن، گذرانیدن ۳. رد کردن ۴. تجاوزدادن
گذراندنلغتنامه دهخداگذراندن .[ گ ُ ذَ دَ ] (مص ) عبور دادن . رد کردن : گر ایدون که فرمان دهد شهریارسپه بگذرانم کنم کارزار. فردوسی .تیر اندر سپر آسان گذراند چو زندچون کمان خواست عدو
برای گذراندن لا یحه ای (درسالن انتظارنمایندگان مجلسین) سخنرانی وتبلیغات کردندیکشنری فارسی به عربیلوبي