گذارلغتنامه دهخداگذار. [ گ ُ ] (اِمص ) ریشه ٔ فعل گذاردن . گذاشتن . || عبور. مرور. گذشتن : هم به چنبر گذار خواهد بوداین رسن را اگرچه هست دراز. رودکی .اگر خود بهشتی وگر دوزخی است
گذارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر نتقال، گذر، تحول، حرکت، حرکت ازیک مرحله بهمرحلۀ دیگر مرحلۀ تبدیل، عبور، عبور نصفالنهاری، تحویل، اعتدال، حرکت وضعی، سالتحویل سن بلوغ اجزای پروسه:
زنونلغتنامه دهخدازنون . [ زِ نُن ْ ] (اِخ ) فیلسوف یونانی و پایه گذار مکتب رواقی است . وی در اواخر قرن چهارم ق . م . در سیتیوم بدنیا آمد و در آتن نزد فیلسوفان کلبی بتحصیل پرداخت
وهنگلغتنامه دهخداوهنگ . [ وِ هََ ] (اِ) حلقه ٔ چوبینی را گویند که در باربند و شریطه می باشد و گاهی به جای رکاب آهنی آویزند. (برهان ) (انجمن آرا) : چون برون کرد زو هماره وهنگ در
بیضهلغتنامه دهخدابیضه . [ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از بیضة تازی بمعنی خاگ و خایه ٔ حیوانات . (ناظم الاطباء). و با لفظ افکندن وانداختن و بر سنگ زدن و دادن و نهادن
انتقاللغتنامه دهخداانتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جایی بجایی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از جایی بجایی بگشتن . (از اقرب
فرمانلغتنامه دهخدافرمان . [ ف َ ] (اِ) در زبان پهلوی فرمان ، در پارسی باستان فرمانا ، در ارمنی عاریتی و دخیل هرمن ، معرب آن نیز فرمان و جمع عربی آن فرامین است . (حاشیه ٔ برهان چ