گذارهلغتنامه دهخداگذاره . [ گ ُ رَ / رِ ] (اِ) مجری . گذرگاه . معبر. سوراخی که از یک سوی آن بسوی دیگر توان دیدن . سوراخی که از دو سوی روشنایی و هوا راه دارد. سوراخی که از سویی فر
گذارهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گذشتن از جایی؛ عبور.۲. (اسم) مجرا؛ معبر؛ گذرگاه. گذاره کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. عبور کردن؛ گذشتن.۲. (مصدر متعدی) عبور دادن؛ گذراندن: ◻︎ ز رودهایی لشکر همی
گزارهفرهنگ مترادف و متضاد۱. عبارت ۲. محمول ۳. ادا، پرداخت، تادیه ۴. اجرا، انجام ۵. اظهار، بیان ۶. تفسیر، شرح
گزارهدیکشنری فارسی به انگلیسیaccomplishment, commentary, comments, interpretation, judgment, statement, subject, term
گزارهلغتنامه دهخداگزاره . [ گ ُ رَ / رِ ] (اِ) تعبیر خواب . || تفسیر و شرح عبارت . (برهان ) (آنندراج ) : سخن حجت گزارد نغز و زیباکه لفظ اوست منطق را گزاره . ناصرخسرو.رؤیاست مثله
گذاره آمدنلغتنامه دهخداگذاره آمدن . [ گ ُ رَ / رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . رد شدن . گذشتن : از لب آب جیحون گذاره آمدند و خراسان بگرفتند. (تاریخ سیستان ).
گذاره بردنلغتنامه دهخداگذاره بردن . [ گ ُ رَ / رِب ُ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذراندن : گذاره برد سپه راز ده دوازده رودبه مرکبان بیابان نورد کوه گذار.فرخی .
گذاره شدنلغتنامه دهخداگذاره شدن . [ گ ُ رَ / رِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن . || گذاره شدن تیر. صَرَد. (لغت نامه ٔ مقامات حریری ) : گذاره شد [ تیر بیدرفش در زریر ] از خسروی
گذاره کردنلغتنامه دهخداگذاره کردن . [ گ ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . رد شدن . گذشتن . گذاره کردن تیر از جوشن . عبره کردن . از یک سو فروشدن و از دیگر سو بیرون شدن : بتی که
گذاره آمدنلغتنامه دهخداگذاره آمدن . [ گ ُ رَ / رِ م َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . رد شدن . گذشتن : از لب آب جیحون گذاره آمدند و خراسان بگرفتند. (تاریخ سیستان ).
گذاره بردنلغتنامه دهخداگذاره بردن . [ گ ُ رَ / رِب ُ دَ ] (مص مرکب ) عبور دادن . گذراندن : گذاره برد سپه راز ده دوازده رودبه مرکبان بیابان نورد کوه گذار.فرخی .
گذاره شدنلغتنامه دهخداگذاره شدن . [ گ ُ رَ / رِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن . || گذاره شدن تیر. صَرَد. (لغت نامه ٔ مقامات حریری ) : گذاره شد [ تیر بیدرفش در زریر ] از خسروی
گذاره کردنلغتنامه دهخداگذاره کردن . [ گ ُ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عبور کردن . رد شدن . گذشتن . گذاره کردن تیر از جوشن . عبره کردن . از یک سو فروشدن و از دیگر سو بیرون شدن : بتی که
گذارهای سحابیnebular transitionsواژههای مصوب فرهنگستانگذارهایی از آرگون و کلر دوباریونیدهشده که در طیف سحابیهای گازی دیده میشوند