گذاردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. جادادن، گذاشتن، نهادن ۲. وضع کردن، وضع ۳. طی کردن، عبور کردن، گذشتن ۴. برپاداشتن، منعقد کردن ۵. ترک کردن، رها کردن
گذاردنلغتنامه دهخداگذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) گذاشتن . نهادن : از آنکه روی سپه باشد او بهر غزوی همی گذارد شمشیرش از یمین و شمال چو پشت قُنفُذ گشته تنورش از پیکان هزار میخ شده درقش
گذاردنفرهنگ انتشارات معین(گُ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - گذاشتن ، نهادن . 2 - طی کردن ، سپردن . 3 - منعقد کردن ، برقرار کردن .
گزاردنلغتنامه دهخداگزاردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گزار + دن ، پسوند مصدری ). گزاریدن . گزاشتن . جزو اول ویچار (شرح کردن ، توضیح دادن )، سانسکریت ویچاریتی (سنجیدن ، تأمل کردن ، وا
گذاردنیلغتنامه دهخداگذاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل نهادن . نهادنی . وضعکردنی . || قابل عبور دادن . عبوردادنی .
پای گذاردن ازلغتنامه دهخداپای گذاردن از. [ گ ُ دَ اَ ] (مص مرکب ) فرود آمدن (؟). حرکت کردن (؟) : تنش را یکی پهلوانی قبای بپوشید و از کوه بگذارد پای .فردوسی .
ضعدیکشنری عربی به فارسیگذاردن , قراردادن , به زور واداشتن , عذاب دادن , تقديم داشتن , تعبير کردن , بکار بردن , منصوب کردن , ترغيب کردن , استقرار , پرتاب , سعي , ثابت
گذاردنیلغتنامه دهخداگذاردنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل نهادن . نهادنی . وضعکردنی . || قابل عبور دادن . عبوردادنی .