آماجهdartواژههای مصوب فرهنگستانهدفی تمرینی و هوایی که بهوسیلۀ هواگرد در منطقۀ تیراندازی ضدهوایی قرار میگیرد و پدافند زمینبههوا و هواگرد آن را هدف قرار میدهند
وایابی دادهdata recovery, DARواژههای مصوب فرهنگستانبازگردانی دادههای ذخیرهشدة آسیبدیده برای جلوگیری از نابودی آنها
ماشین تونلزنtunnel boring machine, TBM, tunnel borer, tunneller, digger, excavatorواژههای مصوب فرهنگستانماشینی که برای حفر مقطع کامل تونل در انواع زمینها مورد استفاده قرار میگیرد و تونلی با نیمرخ دایرهای حفر میکند
گدارفرهنگ فارسی عمید۱. گودی ته دره.۲. جایی از رودخانه که خشک و بیآب باشد.۳. گذار و عبور.۴. معبر و گذرگاه.
گدارلغتنامه دهخداگدار. [ گ ُ ] (اِ) معبر . ممر: اسگدار؛ اسب گدار. گاوگدار. کبک گدار.- بی گدار به آب زدن ؛ بی احتیاط به کاری قیام کردن . بی فکر کاری را انجام دادن .
گدارفرهنگ فارسی معین(گُ) (اِ.) معبر و گذرگاه در آب ، پایاب ، جای کم عمق رودخانه که می توان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود.
پی گدارلغتنامه دهخداپی گدار. [ پ َ گ ُ ] (اِخ )دهی از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری رشخوار. کنار راه مالرو عمومی جنگل به رشخوار. دامنه گرمسیر، دارای 120 تن سکنه . آب آن از قنات ، مح
چلنگدارلغتنامه دهخداچلنگدار. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران که در 29 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ کرج به قزوین واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. آبش از رود کردان . محصولش غلات ، باغات میوه و
خونیک گدارلغتنامه دهخداخونیک گدار. [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در دوازده هزارگزی شمال خاوری قاین بر سر راه شوسه ٔ قاین به رشخواربا 259 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
زنگدارلغتنامه دهخدازنگدار. [ زَ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ زنگ . || طنین دار (صدا و آواز). (فرهنگ فارسی معین ).
رگدارلغتنامه دهخدارگدار. [ رَ ] (نف مرکب ) عرق و شرابی که با کمی آب ممزوج شده باشد. || پارچه ٔ بافته شده که بعضی از نخهای آن بافته نشده باشد. || طفل بدکار و بدعمل . || غیور و باغیرت . (ناظم الاطباء).