گتلغتنامه دهخداگت . [ گ ُ ] (فعل ماضی ) مخفف گفت است . قاضی هجیم آملی مازندرانی قصیده ای گفته در آخر آن گوید : این بدان وزنه که دقیقی گت تن تنا تن تنا تنا ناؤ .بندار رازی گفت
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [ اِ ک َدَ ] (اِخ ) مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر (مولد 356، جلوس 336 و وفات 323 ق .م .). اسم این پادشاه مقدونی الکساندر ۞ بود و م
بی لی زارلغتنامه دهخدابی لی زار. (اِخ ) سردارمعروف بیزانس (527 ق . م .) وی با گت ها در ایطالیا و ایرانیان جنگ کرد و در زمان همین سردار بیزانسی چندتن از اشکانیان به یونان رفته در آنجا
پروکپیوسلغتنامه دهخداپروکپیوس . [ پْرُ / پ ُ رُ ک ُ ] (اِخ ) بزرگترین مورخ بیزانس (روم شرقی ). وی در آخر قرن پنجم میلادی تولد یافت و پس از اتمام تحصیلات دبیر بی لیزار سردار معروف بی
اریکلغتنامه دهخدااریک . [ اِ ] (اِخ ) نام چند تن از سلاطین سوئد و دانمارک . 14 تن از اینان در سوئد حکمفرما بوده اند و ترجمه ٔ حال هشت کس نخستین مجهول است لذا بترجمه ٔ حال شش تن
گتلغتنامه دهخداگت . [ گ ِ ] (اِخ ) نام قومی که داریوش در سفر جنگی سکائیه آنان را به اطاعت خود درآورد. گت ها مردمی هستند که به جاویدان بودن روح اعتقاد دارند. تراکیها سالمی دِس